خاطرات دوست شهید حمایتی

ایشان همیشه متبسم و خندان بود و به هیچ وجه مشکلات و ناراحتی خود را در چهره نشان نمی داد .موضوع مهمی که وجود داشت ،روح بزرگ ایشان بود .او با وجود سن کم و بدون اینکه به کلاس عرفان برود ،یک عارف واقعی بود .
سکوت او ،کلامش ،تصمیم گیری او و کارهای خیری که انجام می داد ؛حاکی از دل بزرگ و روح بزرگتر او بود که ایشان را در سطح استان و نیز خیلی از مسئولین تهران ،به یک چهره محبوب تبدیل کرده بود .
وی ،در دنیا احساس تنگی می کرد ؛ به همین خاطر همیشه در صدد رفتن به جبهه بود و چندین بار نیز به جبهه رفت .

یادم نمی رود که ایشان ،در ساعتی از شب ،در محل کمیته استان ،حدود نیم ساعت سرش را روی دوش من گذاشته بود و گریه می کرد و می گفت :دعا کن من شهید شوم !البته او حق داشت ،چون میوه رسیده بود و باید چیده می شد ؛آن هم توسط خداوند متعال .
او نامش حسین بود ،و به همین علت ،هم در قول و هم در عمل به امامش اقتدا کرد . او مثل مولایش امام حسین (ع) چند روز زیر آفتاب گرم و سوزان بود و قطعا تشنه شهید شد ، مانند مقتدای خود و مطمئنا در آن دنیا ،نزد امام حسین (ع) ،زندگی اخروی را دنبال می کند .به همین دلیل بود که وقتی شفای پدرش را از امام حسین خواست ،امام (ع) روی ایشان را زمین نینداخت و کلام ایشان را به گوش جان خرید و پدر مهربان حسین را شفا داد .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.